[jimin part 23]
بامداد عاشقی
" ا/ت "
رفتم بازوی هیون کی رو گرفتم ،
ا/ت : اوپا... میگم میشه من با دوستم برم بیرون ؟ هیون کی : کجا ؟
ا/ت : همینجوری بریم دور بزنیم .
هیون کی : باشه برید .
رفتم حاضر شدم [ اسلاید بعد ]
با یونا هماهنگ کردم .
ا/ت : عزیزم من با ماشینم میرم ( هیون کی به ا/ت رانندگی یاد داده بود )
هیون کی : باشه برو عزیزم ، منم الان بلیط دارم باید برم بوسان ، یه سری اسلحه با کشتی قراره بیاد ، باید اونا رو چک کنم .
ا/ت : باشه عزیزم مراقب خودت باش .
چند دقیقه بعد { تو بار }=
ا/ت ، یونا در حال خندیدن بودن .
ا/ت : اجوشی لطفا یه سوجو دیگه بیارید .
یونا : بسه دیگه ا/ت . ا/ت : تو خفه شو .
جیمین : بفرمایید خانم اینم..... ا/...ت تو اینجا چیکار میکنی ؟ ا/ت ؛ هعی داد نزن . ( بلند ) یونا : جیمین شما هستید ؟
جیمین : بله . یونا : میخواستم همین الان بهتون زنگ بزنم ، لطفا جلوی ا/ت رو بگیرید تا کله بار رو نخورده . جیمین : بله ممنون . یونا : من میرم دیگه .
" جیمین "
جیمین : مراقب خودت باش ، خدافظ .
رو به ا/ت کردم ، جیمین : عشقم میشه ازت بپرسم چند تا بطری خوردی ؟ ا/ت : نمیدونم . جیمین : پس فکر کنم امشب ماله منی !
ا/ت : من همیشه ماله تو ام . جیمین : اون هیون کی کجاست ؟ ا/ت : الان رفته بوسان
جیمین : پس فعلا چند روز پیش من میمونی . ا/ت : بله حتما !
ا/ت رو کول کردم ، به طرف ماشین حرکت کردم . ( یکم دور بود ) ا/ت : جیمین منو بزار زمین.... جیمین : نمیشه ، دلم برات تنگ میشه . ا/ت : ولی حالم داره .......
جیمین : حرف اضافه نداریم...
" ا/ت "
حالت تهوع داشتم ، جیمین هم منو کول کرده بود ، به دلم فشار میومد که باعث می شد حالم بد تر بشه ، به جیمین هی میگفتم منو بزار زمین ولی گوش نمیداد که یهو روی جیمین بالا آوردم .
جیمین : ا/....ت ا/ت : بهت گفتم منو بزار زمین ، حالا چیکار کنیم . ( بلند )
منو انداخت ؛ ا/ت : حالا اینطوری که نه !
چشمم به تابلو استخر خورد .
ا/ت : یه فکر دارم ، بیا بریم استخر .
جیمین : استخر ؟ ا/ت : استخر های ۲۴ ساعته ، اگه الان اینجوری بریم ماشینت گو*ه خالی میشه . جیمین : راست میگی ، ما میریم استخر ، به بادیگاردم زنگ میزنم که لباس بیاره . ا/ت : اوکیه .
به سمت استخر رفتیم .
( بچه ها از استخر منظورم اینه که برن دوش بگیرن ، استخر ها مگه دوش نداره . منحرف نشیدا 🤭🤍 )
بچه ها ادامه رو هر موقع نت خوب شد میزارم ، نتم ریده زده 😑
" ا/ت "
رفتم بازوی هیون کی رو گرفتم ،
ا/ت : اوپا... میگم میشه من با دوستم برم بیرون ؟ هیون کی : کجا ؟
ا/ت : همینجوری بریم دور بزنیم .
هیون کی : باشه برید .
رفتم حاضر شدم [ اسلاید بعد ]
با یونا هماهنگ کردم .
ا/ت : عزیزم من با ماشینم میرم ( هیون کی به ا/ت رانندگی یاد داده بود )
هیون کی : باشه برو عزیزم ، منم الان بلیط دارم باید برم بوسان ، یه سری اسلحه با کشتی قراره بیاد ، باید اونا رو چک کنم .
ا/ت : باشه عزیزم مراقب خودت باش .
چند دقیقه بعد { تو بار }=
ا/ت ، یونا در حال خندیدن بودن .
ا/ت : اجوشی لطفا یه سوجو دیگه بیارید .
یونا : بسه دیگه ا/ت . ا/ت : تو خفه شو .
جیمین : بفرمایید خانم اینم..... ا/...ت تو اینجا چیکار میکنی ؟ ا/ت ؛ هعی داد نزن . ( بلند ) یونا : جیمین شما هستید ؟
جیمین : بله . یونا : میخواستم همین الان بهتون زنگ بزنم ، لطفا جلوی ا/ت رو بگیرید تا کله بار رو نخورده . جیمین : بله ممنون . یونا : من میرم دیگه .
" جیمین "
جیمین : مراقب خودت باش ، خدافظ .
رو به ا/ت کردم ، جیمین : عشقم میشه ازت بپرسم چند تا بطری خوردی ؟ ا/ت : نمیدونم . جیمین : پس فکر کنم امشب ماله منی !
ا/ت : من همیشه ماله تو ام . جیمین : اون هیون کی کجاست ؟ ا/ت : الان رفته بوسان
جیمین : پس فعلا چند روز پیش من میمونی . ا/ت : بله حتما !
ا/ت رو کول کردم ، به طرف ماشین حرکت کردم . ( یکم دور بود ) ا/ت : جیمین منو بزار زمین.... جیمین : نمیشه ، دلم برات تنگ میشه . ا/ت : ولی حالم داره .......
جیمین : حرف اضافه نداریم...
" ا/ت "
حالت تهوع داشتم ، جیمین هم منو کول کرده بود ، به دلم فشار میومد که باعث می شد حالم بد تر بشه ، به جیمین هی میگفتم منو بزار زمین ولی گوش نمیداد که یهو روی جیمین بالا آوردم .
جیمین : ا/....ت ا/ت : بهت گفتم منو بزار زمین ، حالا چیکار کنیم . ( بلند )
منو انداخت ؛ ا/ت : حالا اینطوری که نه !
چشمم به تابلو استخر خورد .
ا/ت : یه فکر دارم ، بیا بریم استخر .
جیمین : استخر ؟ ا/ت : استخر های ۲۴ ساعته ، اگه الان اینجوری بریم ماشینت گو*ه خالی میشه . جیمین : راست میگی ، ما میریم استخر ، به بادیگاردم زنگ میزنم که لباس بیاره . ا/ت : اوکیه .
به سمت استخر رفتیم .
( بچه ها از استخر منظورم اینه که برن دوش بگیرن ، استخر ها مگه دوش نداره . منحرف نشیدا 🤭🤍 )
بچه ها ادامه رو هر موقع نت خوب شد میزارم ، نتم ریده زده 😑
۶۴.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.